خانه قرآن جواد الائمه روستای کاسگر محله

لطیفه های قرآنی

شیخ جعفر کبیر، هر شب بعد از نصف شب، به نماز شب می ایستاد و اهل خانه را هم برای نماز بیدار می نمود.

شیخ محمد حسین که یکی از فرزندان شیخ جعفر بود، نقل می کند: من طفل بودم؛ پدرم نصف شب، درب اتاق مرا زد تا برای نماز شب بیدار شوم. من چون در خواب شیرین بودم و سختم بود برای نماز برخیزم، تا صدای در را شنیدم، در میان بستر با صدای بلند گفتم: «ولَا الضَّالّین». پدرم گمان کرد که من دارم نماز می خوانم. مرا رها کرد و رفت و من هم خوابیدم.



روزی «صفیه بنت عبدالمطلب» عمه ی رسول خدا (ص) در حالی که پیری او را فرا گرفته بود، خدمت آن حضرت شرفیاب شد و گفت: یا رسول الله! دعا کن تا من به بهشت روم. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: زنان پیر به بهشت نخواهند رفت! «صفیه» از حضور پیامبر برگشت در حالی که گریه می کرد. حضرت تبسّم کرد و گفت: او را خبر دهید که زنان پیر، جوان می شوند آنگاه به بهشت می روند.

لطیفه های قرآنی/ص115


انتظار بیجا

گرگى پاره استخوانى بلعید و در گلویش خزید. مرغى سر در حلق وى برد تا استخوان را بیرون آورد.سپس از گرگ مطالبه حق الزحمه نمود.
گرگ گفت : چقدر بى حیا هستى ، سرت را در دهان من فرو بردى ، و سالم بیرون آوردى ، اجرت هم مى خواهى !؟

- شرمسارى محتضر

پادشاهى به محتضر دانائى گفت : مرا درباره بازماندگانت سفارشى کن .
محتضر دانا: شرمسارم اگر سفارش بنده خدا را به غیر خدا کنم .

- شعار نویسى

بهلول : بر دیوار کاخ هارون این عبارات را نوشت :
اى هارون ، گل و گچ را بر افراشتى و مرتبه رفیع دادى ، ولى دین و قرآن را فرو گذاشتى و اعتنا نکردى .
اگر این کاخ را از مال خود ساخته اى اسراف کرده اى ، و خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد.و اگر از مال مردم ساخته اى ، ظلم کرده اى ، و خداوند ستمکاران را دوست ندارد.
- گفتگوىبهلول و هارون

روزى بهلول هارون را موعظه کرد. هارون ابتداء گریست . سپس او راتحسین کرد و دستور داد به او جایزه بدهند.
بهلول گفت : مرا احتیاجى نیست . آنرا بر گردان به کسانى که این اموال را از آنان گرفته اى .
هارون گفت : پس براى تو مستمرى قرار مى دهم که زندگى تو تاءمین شود.
بهلول سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و گفت : من و تو هر دو روزى خواران سفره گسترده خدا هستیم . محال است خداوند بیاد تو باشد و مرا فراموش نماید.
- زهدهارون

روزى هارون زاهدى را دید، گفت : فلان زاهد مشهور توئى ؟
گفت : فلانى من هستم ، ولى زاهد نیستم بلکه تو زاهدى !
هارون : چگونه ؟

زاهد گفت : زهد من از جیفه گندیده دنیا است ، در حالى که به نعمات فراوان آخرت دل بسته ام . ولى تو به این دنیاى بى مقدار قناعت نموده اى ، و بهشت و آنهمه نعمات و لذات آخرت را ترک کرده اى


صبر پیامبران

در زمان هارون الرشید ، مردی ادعای پیامبری کرد . او را پیش هارون الرشید آوردند . خلیفه دستور داد تا پیامبر دروغین را تازیانه بزنند . او را بر زمین انداختند و پشت و پهلوی او را با شلاق سیاه کردند ، و آن بدبخت ، موقع شلاق خوردن ، ناله و فریاد می کرد و خیلی بی صبری می نمود . مأمون که کودکی بیش نبود و در آن جلسه حضور داشت ، نزدیک آمد و خطاب به آن مرد گفت : فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل (احقاف /34 صبر کن همانگونه که پیامبران الوالعزم صبر کردند.

..............................................

مؤذنی اذان می‌گفت و مردم به تعجیل و شتاب ، روی به مسجد می‌نهادند و برای صف نماز جماعت از هم سبقت می‌گرفتند. ظریفی حاضر بود گفت: واللّه اگر مؤذن به جای حَیّ عَلی الصلاة، حَیّ علی الزکات می‌گفت، مردم در فرار از مسجد بر همدیگر سبقت می‌گرفتند!

..............................................

یکی از خلفای عباسی که بسیار ظالم و ستمگر بود به یکی از ندیمان خویش گفت: ‌برای من لقبی پیدا کن که پسوند آن اسم اللّه باشد، مثل اَلْمُعتَصم بِاللّه، آن ندیم پس از لحظه‌ای گفت: هیچ لقبی برای تو مناسب‌تر از «نعوذُ باللّه» نیست!

..............................................

شخصی شنید که در شب قدر هزار مرتبه سوره إِنّا أنزلناهُ، باید خواند آن شب هزار مرتبه سوره مبارکه را خواند. متأسفانه إِنّا أنزلنا فی لیلة القدر… می‌خواند صبح آن روز او را دیدند که تسبیح در دست دارد و می‌گوید هُ هُ هُ هُ … به او گفتند چرا چنین می‌گویی؟ گفت: دیشب هُ إنّا أنزلناه را نگفته‌ام، اکنون دارم جبران می‌کنم.

..............................................

روزی فردی داخل مجلس امیری گردید، و در حضور امیر یک طبق شیرینی بود.امیر به خدمتکارش گفت:یک عدد شیرینی به او بدهید.آن فرد چون شیرینی را خورد گفت:ای امیر، پروردگار متعال در سوره یس فرمود:فارسلنا الیهم اثنین امیر دستور داد یک عدد دیگر به او دادند.چون خورد گفت:ای امیر خدا می‌فرماید :«فعزّزنا بثالث» امیر گفت: یکی دیگر به او بدهند.چون خورد گفت:ای امیر خدا می‌فرماید:«فخذا اربعة منّ الطّیر».امیر گفت یکی دیگر به او دادند.

چون خورد گفت:ای امیر خدا می‌فرماید:«فخذوا اربعة منّ الطّیر»،امیر گفت: یکی دیگر به او دادند.گفت خدا می‌فرماید:«خمسة سادسهم کلبهم».یکی دیگر به او دادند.گفت: خدا می‌فرماید:«انّا خلقنا السّموات و الارض فی ستّة ایّام».یکی دیگر به او دادند گفت:خدا می‌فرماید:«سبع سموات طباقاً» یکی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می‌فرماید:«ثمانیة ازواج».یکی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می‌فرماید :«تسعة رهطٍ».یکی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می‌فرماید:«تلک عشرة کاملة».باز یکی به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«احد عشر کوکباً».باز یکی دیگر به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«انّ عدّة الشّهور عندالله اثنی عشر شهراً» یکی میز به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«ان یکن منکم عشرون صابرون»،هست عدد دیگر نیز به او دادند.

گفت:خدا بعد از آن می‌فرماید:«یغلبرا مأتین».پس امیر دستور داد شیرینی را با طبقش پیش او گذاشتند.

گفت:ای امیر اگر چنین دستور نمی‌دادی هر آینه آن آیه شریفه را می‌خواندم که خدا می‌فرماید:«فارسلنا الی مأة الف او یزیدون»

امیر گفت:مرحبا به هوش و ذکاوت تو، چه بسیار خوشدل شدم از کلمات تو که از قرآن کریم بیان داشتید.

..............................................

دلیل ترک نماز
فردی نماز نمی‌خواند ، به او گفتند: چرا نماز نمی‌خوانی؟ جواب داد: مگر قرآن نمی‌خوانید؟ قرآن می‌فرماید: لا تقرَبو الصَّلاة ؛ نزدیک نماز نشوید و بقیه آیه را که چنین است نخواند: لا تقرَبوا الصَّلاةَ و اَنتُم سُکری ؛ نزدیک نماز نشوید در حالی که مستید.

..............................................

اطمینان قلبی

همسایه (اصمعی) از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت : آیا به یاد قرضت هستی؟ همسایه جواب داد: بله آیا تو به من اطمینان نداری؟ اصمعی گفت: چرا مطمئنم ، اما مگر نشنیده‌ای که حضرت ابراهیم علیه‌السلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: «اَوَ لَم تومِن ، مگر ایمان نیاورده‌ای) و ابراهیم علیه‌السلام پاسخ داد: (بَلی وَلکِن لِیَطمئنَّ قَلبی ؛ چرا ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.)

..............................................

بهره اندک

روزگاری مردم دمشق به بیماری طاعون گرفتار شدند. در این هنگام (ولید بن عبد الملک) تصمیم گرفت که از آنجا خارج شود. به او گفتند : مگر سخن خدای بزرگ را نشنیده‌ای که می‌فرماید : قُل لَن یَنفعکُم الفِرار اِن فَرَرتُم مِن الموت اَو القَتلِ ، و اذاً لا تَمتَعون اِلا قلیلاً ؛ بگو از مرگ یا کشته شدن فرار کنید سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت ولید گفت : من فقط همان بهره کم را می‌خواهم نه چیز دیگری را!!

..............................................

شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟
بهلول گفت: البته که هست.
مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است، بگو! بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.!

..............................................

می گن با فرید و مجید و حمید جمله بساز ، می گه :
شما ۲ نفرید
به قرآن مجید
عین همید

..............................................

امام کاظم علیه السلام فرمودند:
افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفة به ، الصلوة
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.


پیرزنى به حضور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسید، علاقه من بود که اهل بهشت باشد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:

پیرزن به بهشت نمى رود.

او گریان از محضر پیامبر خارج شد.

بلال حبشى او را در حال گریه دید.

پرسید:

چرا گریه مى کنى ؟

گفت :

گریه ام به خاطر این است که پیغمبر فرمود:

پیرزن به بهشت نمى رود.

بلال وارد محضر پیامبر شد حال پیرزن را بیان نمود.

حضرت فرمود:

سیاه نیز به بهشت نمى رود.

بلال غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند.

عباس عموى پیامبر آنها را در حال گریان دید.

پرسید:

چرا گریه مى کنید؟

آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند.

عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد.

حضرت به عمویش که پیرمرد بود فرمود:

پیرمرد هم به بهشت نمى رود.

عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت .

سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورش خواست ، آنها را خوشحال نمود و فرمود:

خداوند اهل بهشت را در سیماى جوان نورانى در حالى که تاجى به سر دارند وارد بهشت مى کند، نه به صورت پیر و سیاه چهره و بدقیافه .

منبع : بحارالانوار، ج 103، ص 84.

موضوعات: لطیفه های قرآنی ,

[ بازدید : 339 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 6 آذر 1393 ] [ 7:34 ] [ کاویانپور ]

[ ]

جوک های گریه دار....


وقتی میخواهند برای من و تو جوک بگویند ،

می گویند یک روز ” غضنفر ” !

در صورتی غضنفر یعنی ” شیر ، مرد با صلابت و قوی ” …

و از قضا یکی از القاب حضرت علی علیه السلام است.

وقتی یک چیز از مــُــد افتاده به آن می گویند ” جــواد ” !

و جواد به معنای ” بخشنده و سخاوتمند ” است …

و از قضا از القاب امام محمد تقی علیه السلام است.

از اسم ” بتول ” برای مسخره کردن استفاده میکنند !

در صورتی که بتول یعنی پارسا و پاکدامن …

که به صورت خیلی اتفاقی

از القاب حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت مریم سلام الله علیها هم هست.

در فیلم ها نام های تقی و نقی را به هزل می آورند !

و تقی یعنی با تقوا و پرهیزگار و نقی به معنای پاک و پاکیزه است …

و اتفاقا از القاب امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام …

وقتی میخواهند بانوان نیروی انتظامی را مسخره کنند میگویند

” فاطی کماندو ” !

چه جالب !!

و یا به جای نام مبارک حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام میگویند ابرفرض !

اتفاقا وقتی میخواهند بگویند فلانی خودش رابه آن راه زده میگویند :

خودش را زده به کوچه علی چپ !

خدالعنت کند دشمنان اهل بیت را با این جمله اهانت بار که میگویند :

این حرف ها برای فاطی تنبان نمی شود !

حال این ما شیعیان و این ارادت ما به اهل بیت علیه السلام !

در مبارزه با این فرهنگ غلط سهیم باشیم …

نگذاریم در طنزها و جوک هایشان از اسامی مقدس ائمه هدی علیه السلام

استفاده کنند.

لطفا جهت شادی قلب امام زمان علیه السلام منتشر کنید !!!

موضوعات: لطیفه های قرآنی ,

[ بازدید : 313 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 4 آذر 1393 ] [ 10:09 ] [ کاویانپور ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]